بنام خدا و برای خدا
وقتی کتاب راز قطعنامه 598 را مطالعه کردم و به برخی از مسائل پشت صحنه و نظرات مسؤلین عالی رتبه جنگ پی بردم و از طرف دیگر، وقتی خاطرات خود را از روزهای اول فروردین سال 67 که بعد از درمان مجروحیتم در عملیات کربلای 5 که مدت یک سال به طول انجامید، به منطقه فاو عراق اعزام شدم و آن خاطرات را از نظر می گذرانم، به نکات قابل توجهی از جنگ بر خورد می کنم، هر چند همان روزها هم بعضی از اتفاقاتی که در منطقه فاو می افتاد در مقایسه با سالهای قبل جنگ برایم باور کردنی نبود، زیرا حدود 20 روز قبل از عملیات عراق در فاو، شواهد و قرائن نظامی گویای این بود که عراق به زودی برای تصرف فاو اقدام خواهد کرد و تعلل و عدم اعزام نیرو و تجهیزات جنگی برای تقویت خطوط پدافندی به منطقه فاو از طرف فرماندهان عالی رتبه جنگ، برایم مشکوک و غیر قابل باور بود و هر شب منتظر حمله عراق بودم و با خودم فکر می کردم آیا خیانتی در حال وقوع است؟ و هر روز که می گذشت اعتقادم به خیانت مسؤلین جنگ بیشتر می شد، حتما می پرسید چرا؟ در انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی رزمندگان مستقر در منطقه فاو به نماینده شهرستان آبادان رأی دادند و متأسفانه بعد از شمارش آراء تعداد کسانی را که در منطقه فاو رأی داده بودند از طریق رادیو آبادان اعلام کردند، آیا عمدی در کار بود!؟
پس از پخش این خبر، عراق متوجه شد که ایران نیروی کافی برای حفظ خطوط پدافندی در فاو ندارد و نیروهای رزمی ایران مشغول عملیات والفجر 10 در منطقه حلبچه هستند.
شب دیگری اعلام کردند که همه تانکهای مستقر در فاو با فشنگ های رسام (که در شب نوری از خود ساطع می کنند) بصورت مانور به هوا شلیک کنند و متأسفانه مواضع و موقعیت تانکها و سلاحهای نیمه سنگین برای اهداف دشمن آماده عملیات، مشخص گردید.
در شب دیگر به اکثر ماشینهای تویوتا ماموریت دادند، که با چراغ روشن بصورت کاروان در جاده های مختلف فاو حرکت نمایند تا دشمن تصور کند ما در حال پیاده کردن نیروی رزمی در فاو هستیم، و این در حالی بود که هیچ نیرویی برای کمک به منطقه نیامده بود و هیچگاه هم در جنگ سابقه نداشت جان رزمندگان را به خطر بیندازند و خودروها با چراغ روشن در شب حرکت کنند! و بلاخره وقتی که نیروهای رزمنده ایرانی در منطقه شمال غرب در حلبچه بدنبال پیروزی بزرگی که بعضی از مسؤلین جنگ بدنبال آن بودند، می جنگیدند، عراق فرصت را مغتنم شمرد و با استفاده از غفلت و یا سهل انگاری آقایانی که امروز هم خودشان را بزرگ می پندارند، در تاریخ 67/1/28 با یک حمله گسترده و با استفاده از سلاح شیمیایی و کمک مستقیم نیروهای آمریکایی در کمتر از 24 ساعت فاو را بازپس گرفت، و این قصه تلخ فاو و شهادت 1200 شهید و ماندن جنازه شهداء و شروع عقب نشینی های پی در پی در شلمچه و جزایر مجنون و ... ایران بود تا بعضی ازمسئولین جنگ که سالها بدنبال صلح تحمیلی به امام بودند، به اهداف خود برسند و رسیدند!
برای روشن تر شدن ابعاد حمله عراق که در سال 64 به مدت 70 روز نتوانست منطقه فاو را تصرف نماید و قریب 60 هزار کشته داد ولی این بار در ظرف چند ساعت و با کمترین تلفات فاو را تصرف نمود.
در اینجا به خاطرات بعضی از فرماندهان و مسؤلین جنگ در " کتاب راز قطعنامه " می پردازم.
سردار رشید از فرماندهان ارشد دفاع مقدس می گوید: « در تایخ 2 اسفند 66 از تهران رفتم پیش برادر محسن(رضایی) در باختران. چندین بار استدلال کردم که دشمن به فاو حمله می کند و می گفتم: با توجه به اطلاعات رسیده، دشمن از مهران تا فاو نیروهای زیادی جمع آوری کرده و قریب به 400 هزار سرباز و 4000 دستگاه نفربر و 1200 قبضه توپ را در حوالی عماره و بصره جمع کرده است. دشمن وقتی ببیند ما به حلبچه حمله کرده ایم، موقعیت را مغتنم می شمارد و به فاو حمله می کند، چون ما در جنوب، دست به کار بسیار خطرناکی زده ایم و هیچ نیروی سازمان یافته را در آنجا متمرکز نکرده ایم و نیروی ما در فاو بسیار ضعیف است؛ این کار را نکنید و حداقل دو لشکر را در فاو به عنوان احتیاط نگه داریم... ارزش فاو برای دشمن بیشتر از خرمشهر است که ما گرفتیم.1»
این در حالی بود که وزارت اطلاعات نیز از چند ماه قبل از عملیات والفجر 10 ، پیوسته سپاه را از آمادگی 100 درصد دشمن در جنوب برای حمله به جزایر مجنون، شلمچه و فاو مطلع می ساخت2.
آقای رفسنجانی در این رابطه می نویسد:« از جبهه خبر دادند که عراق در منطقه فاوحمله وسیعی را آغاز کرده و در دو سه نقطه خط ما را شکسته است و نیاز به توپخانه و پشتیبتنی هوائی داریم.3»
سردار محمد درودیان در این باره می گوید:« پس از تهاجم نیروهای عراقی در تاریخ 28 فروردین 1367 به فاو، فرماندهان مستقر در فاو درخواست هلی کوبتر، هواپیما و سیستم پدافندی هاگ را دادند؛ اما همانند سایر نیازمندیهای سپاه، این درخواستها نیز تأمین نشد.4»
سردار قاسم سلیمانی فرمانده سابق لشکر41 ثارالله در تاریخ دهم دی ماه 1366 در جلسه مسئولان قرارگاه کربلا می گوید:« ما برای جنگ فاقد برنامه هستیم. بعد از کربلای 5 من واقعا نمی دانستم هدف چیست و در آینده می خواهیم چه کار کنیم. ما یک برنامه مشخص برای 6 ماهه آینده نداریم. مثل آدمهای سرگردان، هر روز یک جا هستیم.5»
از طرف دیگر هم اگر به قضیه جنگ نگاه کنیم متوجه می شویم، کسانی که از سال 61 و 62 بر خلاف نظر حضرت امام با ادامه جنگ مخالف بوده اند همین ها هم مسئولیتهای مهمی در جنگ داشته اند و هم در خصوص میزان بودجه جنگ تصمیم می گرفتند و حتی بودجه ناچیز جنگ را در محلی دیگر مصرف می کردند که به چند نمونه اشاره می کنم.
آقای رفسنجانی در یادداشت 23 اردیبهشت 65 می نویسد: « نخست وزیر تلفنی اجازه صرف 100 میلیون دلار از سهم جنگ را برای تأمین ارز کارگاههای کوچک برای حفظ اشتغال خواست6.» و همچنین در یادداشت 20 خرداد 65 می نویسد:« آقای نخست وزیر تلفنی خواست که موافقت کنم 10 میلیون دلار از محل جنگ صرف خرید دستگاههای مخابراتی برای تأمین مخابرات در صورت از کار افتادن مرکز مخابرات اسدآباد شود7.»
قضاوت در موارد فوق را به خوانندگان عزیز واگذار می نمایم و برای پی بردن به ابعاد موضوع، کتاب راز قطعنامه را حتما مطالعه فرمائید و خواهید دید که در کشور ایران حتی افرادی مثل هاشمی رفسنجانی ، آقای روحانی، میرحسین موسوی، روغنی زنجانی و بهزاد نبوی که خود مسئولیتهای مهمی در جنگ داشتند با ادامه جنگ و الویت اول آن مخالف بودند و قضاوت کنید که چگونه 8 سال در جبهه ها با حدود 50 کشور که 5 کشور اتمی جهان در کنار عراق بودند، رزمندگان کشورمان مظلومانه و دلیرانه جنگیدند. انشاءالله به ابعاد دیگری از دفاع مقدس خواهم پرداخت.
والسلام
پاورقی
ـــــــــــــــــــــــــــ
1 و 2-راز قطعنامه ص 185 3 و4 -همان ص112 5-همان ص 95 6 و 7 – همان ص 108
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
چرا مجرمین نفوذی در قدرت، محاکمه نمی شوند؟
آیا وقت محاکمه حسن روحانی نیست؟
سئوال خوب به تولید فکر خوب می انجامد
عاشورا چگونه رقم حورد؟
مخرج مشترک با دشمن، یعنی چه؟
بساط انفعال را از قوه قضائیه برچینید
اغتشاشگران از داعش بدتر و اصلاحطلبان از هر دو بدتر
جنگ جهانی شناختی و ترکیبی بر علیه ایران
غروب اغتشاشات در ایران و شکست جبهه استکبار
[عناوین آرشیوشده]